Wednesday 18 June 2014

Seen me without you



Love came up to me, 
its hand caressed my head
seen me without you,
told me "alas, pity you!" 





عشق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی‌توام گفت مرا که وای تو




Monday 16 June 2014




No suffering, only sweetness


















من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

Sunday 8 June 2014

 Leaving


You decide to leave
and once more darken into iron. 

You bring to this place rose and lily and eglantine.
Let no one ever say you work for the adversary.

You brighten where you are.
You hold us together. 

Now you lay on your side
in the laughing love-play we have had. 

You honor this dance
with gold-scattering sleeves, Saladin. 

Like the moon you turn
a grain field silver. 




بار دیگر عزم رفتن کرده‌ای
بار دیگر دل چو آهن کرده‌ای
نی چراغ عشرت ما را مکش
در چراغ ما تو روغن کرده‌ای
الله الله کاین جهان از روی خود
پرگل و نسرین و سوسن کرده‌ای
الله الله تا نگوید دشمنی
دوستی و کار دشمن کرده‌ای
الله الله بندگان را جمع دار
ای که عالم را تو روشن کرده‌ای
بار دیگر تو به یک سو می‌نهی
عشقبازی‌ها که با من کرده‌ای
الله الله کز نثار آستین
نفس بد را پاکدامن کرده‌ای
کان زرکوبان صلاح الدین که تو
همچو مه از سیم خرمن کرده‌ای